هرگز شکست نخواهی خورد
مگر آن گاه که از تلاش دست کشی!
You never really lose
.until you quit trying
باران بهاری
مسیر زندگی سبزه زاری مسطح نیست،
راهی کوهستانی است که صخره های فراوان دارد،
اما به بالا،
به اوج،
به خورشید میرسد.
Our way is not soft
it is a mountain path
.with lots of rocks
.But it goes upwards, forward, toward the sun
باران بهاری
با دلی پر امید گام بر میداشت و نگاهش به دوردستها بود
ولی تنها بود ، تنها....
به افق نگاه میکرد
ابرهای بارانی از دوردست پیدا بود
آیا باران در راه است؟
باران بهاری
بدان که ثمره زندگی تو پرورش نسلی نیکو و در اوج سربلندی است
و این تنها چیزی است که
میماند
از من و شما.
باران بهاری
باید به پیش رفت و از مرز تاریکی گذشت،
کوه را باید جا به جا کرد و باید رفت،
راه مشخص،هدف ارزشمند،درد و رنج راه بسیار ولی باید رفت
و رسید...
برای اهداف ارزشمند هیچ راه میان بری نیست.
باران بهاری
هوا ابری بود و غنچه ها تشنه
رود جاری بود و قطره ها تنها
شب تاریک و آسمان بی رنگ
ماه بود و شبگرد خسته و تنها
شب عمر رفت و تو خفته ای
ندیدی مگر خواب آشفته ای
اگر دریای دل آبیست تویی فانوس زیبایش
سالیانی گذشت و بچه ها یک به یک از محله رفتند
محله ماند تنها و تنها باد است که گه گاهی در میان کوچه ها می پیچد
و اما شما در خلوت های خود گاهی سفر کنید به گذشته ،
که بودید و حالا که هستید .
هنوز چشمان منتظران به راه است ،
هنوز قامت پابرهنگان و مظلومان خمیده است
و اما عدالت مظلوم ترین مظلومان است و
آزادی
یا شعاری تو خالی و یا
آن طور است که شیطان می پسندد
همه چیز خلاصه میشود در ظاهر
پر از رنگ و ریا و...
نظر شما چیست...
آقا جان ، یک سال دیگر از عمر ما گذشت و ما هنوز در حسرت دیدار
یوسف فاطمه ایم ،
شاید این جمعه بیاید................ شاید
کم کم آخرین ساعات سال ۱۳۸۹ و دهه هشتاد را پشت سر می گزاریم .
دهه ای با اتفاقات و حوادث تلخ و شیرین برای تک تک ما و همچنین
رویدادهای مختلف در گوشه و کنار دنیا .
امیدوارم که همه ی ما سال خوشی را در پیش رو داشته باشیم
امیدوارم سالهای در پیش همراه باشد با بیداری تمام مردم آزاده
و آزادی خواه دنیا و این سیل عظیم به راه افتاده به پیش رود تا
درخت استبداد و استعمار حاکم بر دنیا را از ریشه بکند و در اعماق
تاریخ دفن کند
باشد که جهان پس از آن پر شود از صفا و صمیمیت و عدالت و انسان به آن
عظمت و ارزش واقعی خود برسد .
با آرزوی روزها و سالهای بهتر از این برای همه شما.
آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند
آیا بود که گوشه ی چشمی به ما کنند
شمع را باید از این خانه بدر بردن و کشتن
تا به همسایه نگوید که تو در خانه ی مایی
دقایق و روزها می گذرد و آنچه می ماند از من و شما
خاطرات است و تنها خاطرات ،
دهه ۸۰ در آخر راه و
سال نو نود در راه .
با آرزو ی لحظه های خوش برای شما.
روزگاری از این دیار خواهم رفت
با فراق شکوفه ها نخواهم ساخت
از دیار سرزمین شب تا به خانه ی بهار
خواهم رفت
با تنهایی شمع نخواهم سوخت
راز من راز تشنگی دریا بود
قصه ی قطره ها و
امید فردا بود