کم کم آخرین ساعات سال ۱۳۸۹ و دهه هشتاد را پشت سر می گزاریم .
دهه ای با اتفاقات و حوادث تلخ و شیرین برای تک تک ما و همچنین
رویدادهای مختلف در گوشه و کنار دنیا .
امیدوارم که همه ی ما سال خوشی را در پیش رو داشته باشیم
امیدوارم سالهای در پیش همراه باشد با بیداری تمام مردم آزاده
و آزادی خواه دنیا و این سیل عظیم به راه افتاده به پیش رود تا
درخت استبداد و استعمار حاکم بر دنیا را از ریشه بکند و در اعماق
تاریخ دفن کند
باشد که جهان پس از آن پر شود از صفا و صمیمیت و عدالت و انسان به آن
عظمت و ارزش واقعی خود برسد .
با آرزوی روزها و سالهای بهتر از این برای همه شما.
آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند
آیا بود که گوشه ی چشمی به ما کنند
شمع را باید از این خانه بدر بردن و کشتن
تا به همسایه نگوید که تو در خانه ی مایی
دقایق و روزها می گذرد و آنچه می ماند از من و شما
خاطرات است و تنها خاطرات ،
دهه ۸۰ در آخر راه و
سال نو نود در راه .
با آرزو ی لحظه های خوش برای شما.
روزگاری از این دیار خواهم رفت
با فراق شکوفه ها نخواهم ساخت
از دیار سرزمین شب تا به خانه ی بهار
خواهم رفت
با تنهایی شمع نخواهم سوخت
راز من راز تشنگی دریا بود
قصه ی قطره ها و
امید فردا بود
از گذشته و خاطرات درس بگیر و بگذر
در این لحظه باش و
گاهی به آینده بنگر
غنیمت شمار هر ثانیه را .
شاد باش و شاد زندگی کن که عمر آدمی کوتاه است
بیا و خانه دل را بهاری کن که بهار طبیعت در راه است
در هر کجا که هستی با هر چه داری
آنچه را که میتوانی انجام بده.
,Do what you can
,with what you have
.where you are
گوید : سنگ سخت است و بی روح !
گویم : چشمه ها از دل سنگ می جوشد .
گوید : شب سیاه است و تاریک !
گویم : ستاره و ماه در آغوش شب رخ می نماید .
گوید : خار زبر است و رنج آور !
گویم : نگهبان زیباترین و ظریف ترین غنچه هاست .
گوید : جدایی سخت است و جان کاه !
گویم : تا جدایی نباشد قدر یکدیگر نمی دانیم .
یادت باشد که او همیشه با تو نیست ، لحظه ای بیدار باش و خوب نگاه کن ،
خوب بیندیش و درست حرکت کن .
از کنارش به سادگی می گذری و لحظه ای به یاد نمی آوری که بهار زندگی کوتاه است
غرق در این و آن شدی و از یاد برده ای که روزگار جوانی ات به زودی خواهد رفت
و تو خواهی ماند
خسته و تنها ،
پس بلند شو ودست در دست جوانی به سوی افقهای روشن حرکت کن ...
ریزش برف زمستانی و بارش باران بهاری
موجب سرسبزی تابستان و رنگارنگی پاییز است.
دوست داشتن ، پذیرفتن خطر دوست داشته نشدن است
امیدواری ، پذیرفتن خطر نا امیدی است
اما باید خطر کرد
زیرا بزرگترین خطر در زندگی خطر نکردن است
آن که خطر نمی کند ، هیچ نمی کند ،هیچ نمی بیند ، هیچ ندارد و خود نیز هیچ است
نه آموختن تواند ، نه احساس کردن ، نه متحول شدن ، نه رشد کردن ، نه عشق ورزیدن ونه زندگی کردن .
.To love is to risk not being loved in return
.To hope is to riske disappointment
But risk must be taken because the greatest risk in life is to risk nothing
.The person who risks nothing, does nothing, sees nothing, has nothing, and is nothing
.He cannot learn ,feel, change, grow, love and live
با موفقیت های روزمره ی زندگی به چیزهای زیادی می رسید ،
مگر به آن هدیه ی شکوهمند درونی که عشق به شما ارزانی می دارد .
From success you get lots of things
but not that great inside thing
.that love brings you
هر گاه نابینایی معلولی را بر پشت نهد هر دو به پیش می روند .
باران +بهاری
. when a blind man carries a lame man both go forward